غربت و بى كسى حضرت امام حسين (عليه السلام) را ديد به نزد پسر آمد وگفت:
نظرات شما عزیزان:
اى جان شيرين من تو مىدانى كه محبت من با تو به اندازهاى است كه يكساعتبى تو نمىتوانم بنشينم
وهب گفت: اى مادر مهربان آرام باش كه اطاعتت كرده و نيمه جانى كه دارم آنرافداى شاه دو عالم مىكنم مضايقهاى نيست اما دلم به جانب آن نو عروس نگران است كهدر اين غربت با ما موافقت كرده و هنوز از نهال وصال ما ميوهاى نچيده اگر اجازتبفرمائى بروم و از او حلاليت بطلبم و به مرگ خود دلداريش بدهم.
مادر گفت: اىنور ديده برو اما زنان ناقص عقلند، مبادا كه به افسون تو را بفريبد زيرا زنان راهزن مردانند مبادا به سخن وى از دولت سرمدى و سعادت ابدى محروم گردى.
وهب گفت: مادر خاطر جمع دار كه من كمر محبت امام حسين (عليه السلام) را چنان بر ميان بستهامكه ابدا با سرانگشت فريب نمىتوان آنرا گشود.
اى بانوى دمساز و اى مونس دلنواز و اى جان شيرين خبردارى از حال زار فرزند رسول خدا صلوات الله و سلامه عليه كهدر چنين بيابانى گرفتار لشگر كفر گشته و از غربت آن حضرت مرا جان به لب آمدهمىخواهم نقد جان نثار مقدمش گردانم و آيت سعادت از مصحف شهادت برخوانم تا فرداىرضاى خدا و شفاعت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) و خشنودى بتول عذراء وعنايت على مرتضى صلوات الله عليهما قرين حال و رفيق ما گردد.
عروس آهى از دلبركشيد گفت:
اى يار غمگسار من و اى انيس وفادار من هزار جان من فداى بندگانامام حسين (عليه السلام) كاش در شريعت زنان را رخصت حرب كردن بود تا من نيز جانم رافداى آقا مىنمودم زيرا اين بزرگوار نه آن محبوبى است كه بتوان از جان در راه اومضايقه كرد و نه آن سرورى است كه از سر بتوان درگذشت و نه آن دلبرى است كه توانرضاى دل او را از دست داد با اينحال من چگونه سر راه تو را مىگيرم!!! اما مىدانمهر كه امروز در اين صحراى پرسوز جان فداى اين مظلوم كند حور از قصور با نشاط و سروراستقبال او خواهد نمود و تمناى آن دارد كه در بهشت برين با وصال وى قرين باشد و منمىترسم چنانچه در دنيا از تو محروم ماندهام در عقبى نيز از جمال تو محروم باشم وتو به جمال حور بنگرى و متعرض من نشوى، اگر از خواهش من ملول نمىشوى برخيز برويمخدمت فرزند رسول و نور ديده فاطمه بتول در محضر آن سرور با من شرط كن بى من قدم بهبهشت نگذارى تا رسم مهربانى را در دارالسرور بسر بريم.
وهب عالى حسب قبول كردلذا هر دو نفر بخاستند محضر مبارك سلطان دو عالم رفتند، عروس با تضرع و زارى و جزعو بيقرارى گفت يابن رسول الله شنيدهام هر شهيدى كه از مركب بر زمين مىافتد حورانبهشتى سرش را به كنار گيرند و در قيامت جفت و قرين وى باشند، اى جوان داعيه جانباختن دارد و من از وى هيچ تمتعى نيافتهام و ديگر آنكه در اين صحرا غريب وبيچارهام نه مادرى و نه پدرى و نه برادرى و نه خويش و نه غمگسارى و نه مددكارىدارم حاجتم آن است كه چون ترك زندگى اين دنيا كند و مرا بى كس گذارد در عرصه گاهمحشر مرا باز طلبد و بى من قدم به بهشت نگذارد.
عرض ديگر آنكه مرا به شمابسپارد و شما هم مرا به خانم خانمها عليا مخدره بانوى حرم خدا حضرت مقدسه زينبخاتون بسپاريد تا جان در بدن دارم كنيزى خانمها و خانم كوچكها را بكنم.
امامحسين (عليه السلام) و اصحاب از سخن آن نو عروس گريان شدند.
جوان گفت يابن رسولالله قبول كردم كه در روز قيامت وى را باز طلبم و چون به دولت شفاعت جد بزرگوارترخصت دخول به بهشت را يابم بى وى قدم در آن منزل ننهم و من او را به شما سپردم وشما به مخدرات سپاريد اين بگفت و اذن جهاد از امام (عليه السلام) گرفت آمد به خيمهاسلحه حرب پيش كشيد و بر تن پوشيد با عِذارى چون گل شكفته و رخسارى چون ماه دو هفتهزره داودى در بر، خودى عادى بر سر، نيزه در دست، سپر مكى بر دوش افكند بر مركبى چونعمر گرامى رونده و چون اجل ناگهان بر خصم رسنده سوار شد بوسط ميدان آمد اين رجزبخواند:
سپس قصيدهاى در مدح امام حسين (عليه السلام) ادا كرد بعد از آن اسب كوهپيكر در آن روى دشت بجولان در آورد و لعبى چند نمود و هنرى چند اظهار فرمود كه آشناو بيگانه، دوست و دشمن بر او آفرين گفتند آنگه مبارز طلبيد، هر كه به مصاف او آمدگاهى با نيزه از پشت مركب مىربود زمانى با تيغ بى دريغ در هلاكت به روى او مىگشودتا بسيارى از مبارزان و نامداران را بر خاك تيره انداخت و از كشتهها پشتهها ساختسپس از ميدان برگشت و خود را به مادر رسانيد و گفت:
مادر از من راضى شدى يا نه؟
مادر گفت: آرى، بسى مردانگى نمودى و علم نصرت برافراختى اما مىخواهم كه تا جاندر بدن دارى طريقه حرب فرو نگذارى.
پسر گفت: اى مادر فرمانبردارم اما دلم بطرفآن نو عروس مىكشد اگر فرمائى بروم و داعى بجاى آرم و يكبار ديگر او را ببينم.
مادر اجازه داد، جوان روى به خيمه آن نو عروس نهاد آوازى شنيد كه او از سوزفراق ناله مىكرد و از حرارت اشتياق آه آتشين از جگر گرم بر مىكشيد و مىگفت:
جواب داد كه اى آرام جان واى انيس دل ناتوان چرا گريه نكنم و حال آنكه يكساعت ديگر روزم سياه مىشود.
وهبسر آن نو عروس را به دامن گرفت و او را تسلى داد و سپس از جا برخاست از خيمه بيرونرفت و دو مرتبه روى به معركه نهاد و اين رجز را خواند:
روئين تن كه نيست تا شمشير و تير بر وىكارگر نباشد
ابو مخنفمىگويد:
فوقعت به سبعون ضربة و طعنة و نبلة و جعلوه و جواده كالقنفذ منكثرة النبل و السهام.
هفتاد ضربت شمشير و طعن نيزه و زخم تير بر او واردآمد و آن نوجوان و اسبش از بسيارى تير همچون خارپشت بر در آوردند.
مرحوم مجلسى در بحار و سيددر لهوف فرمودهاند: و اخذت امرأته عمودا و اقبلت نحوههمسرش كه شوهرخود را با آن حال ديد دنيا در نظرش تيره و تار گرديد عمودى كشيد و خود را به دامادبخون آغشته رسانيد پروانه وار به دور شوهر مىگرديد و مردم را از اطرافش دورمىكرد، وهب طاقت نياورد از جا جست آستين زوجهاش را گرفت هر چه كرد كه وى به خيمهبرگردد آن ضعيفه بى كس دست از شوهر بر نمىداشت كه او را در همچو وقتى تنها بگذاردو به دشمن بسپارد و مىگفت:
اى مونس روزگار، هيهات هيهات واى بر من كه تو را درهمچو حالتى تنها بگذارم و از تو جدا شوم.
امام (عليه السلام) گفتگوى ايشان رامىشنيد كه ميل وهب به برگشتن زوجهاش مىباشد و آن زن جدا نمىشود، امام فرمود: ارجعى رحمك اللهاى زن خدا تو را جزاى خير دهد برگرد پيش خانمها خدابر تو رحمت كند.
عروس مأيوسانه بفرموده امام يگانه به خيمه برگشت و به نزد مادروهب رفت و از فراق شوهر خود را به خاك تيره غلطانيد.
وهب از رفتن همسرش به خيمهخوشحال شد.
به روايت مرحوم صدوق در امالى از جا جست آن عمود را از زمين برداشتو خود را به آن انبوه لشگر زد
شمر نابكار غلامش را فرستاد تا او راراحت كند، غلام نگون بخت خود را به عروس رسانيد و همان طورى كه آن داغدار روى بدنشوهر گريه و افغان مىكرد با عمود چنان بر فرق زن زد كه سرش را طوطيا كرد و روحش ازقفاى داماد به دولت آباد رضوان خراميد.
مادر وهب خود را به ميدان رسانيد نگاهىبه كشته بى سر فرزند كرد قدرى نوحه سرائى نمود سپس از جاى برخاست و گفت: زنده ماندنمن ثمرى ندارد، پس رو به لشگر آورد فرياد كرد:
اى قوم شهادت مىدهم كه گبر ويهود و ترسا از شما طائفه بهتر هستند كه پسر پيغمبر را مىكشيد.
زن برگشت و مىگريست امام (عليه السلام) به بانوان امرفرمودند او را آرام كردند و هر گاه صداى ناله آن مادر بلند مىشد نفس نفيس امام)عليه السلام) وى را تسلى مىدادند.
» مسلم بن عوسجه
» طرح مغلوبه كردن جنگ بواسطه عمرو بن حجاج
» نافع بن هلال بجلى
» حماد بن انس و وقاص بن عبید و شریح بن عبید و هلال بن نافع بجلی
» عمرو بن خالد و خالد بن عمرو بن خالد و سعد بن حنظله و عمیر بن عبدالاه
» وهب بن عبدالله بن حباب كلبى
» برير بن خضير همدانى
» عبدالله بن عمير
» زهیر بن حسان
» مصعب بن یزید ریاحی و عروه
» حر بن یزید ریاحی
» علی بن حر
Design By : Pichak |